په کردی بامن؟؟

ساخت وبلاگ

شب بود ودلتنگی ،خستگی خاطراتمان را بر دوش گرفته بودم و با هلاکت راه می رفتم

دیدی؟!

سر قولم ماندم؛قولی که شرفم را و قلبم را به میانه اش کشیده بودم؛سر این ماند که تا نهایت تنهایی و بی وفاییت با تو خواهم ماند.

پایش هم ایستادم،آنقدر ایستادم که ایستادگی را شغلی برای خود می دانستم و محل انتظارم از دوری تو راکار گاهی برای لحظه هایم می پنداشتم

اما حیف..

نمی دانممن ادرس را اشتباه می آیم یا محل تغییر پیدا کرده استکه هر گاه از آنجا می گذرمهمه می گویند نا آشنایی غریبه راه نمی دهیم.

هر چه برایشان توضیح میدهم کارمند نمونه اش بودم،در کار گری عایقش بودم،اما معرفشان نمیشوم که نمیشوم؛اول فکر کردم اخراج شده اما یاد قرار دادمان افتادم؛همه ی بند هایش یادم آمد:

بند اول:بی وفایی کارم است تو دست مکش از حال من

بند دوم:می روی از یادم اما من زیادت نروم

بند سوم :هر چه سوختی ،ساختن از یاد بردن بیکارت میکند این را از یادت مبر

بند چهارم:زود هنگام بر در کویم بیا دیر کردن جمله ممنوعات کارت میشود

بند پنجم:گفت و گویت باکسی نا محرمان مقدور نیست  لیکن از من این حکایت خواستن مقدور نیست

تمامیشان را رعایت کرده بودمحتی بیشتر از قرار داد پیش رفته بودم در قرار دادمان نبود تنهایی پیشه ساختن اما من کردم این کار تا جای در قلبت شوم

تو بگو چه کردی که اینگونه تشنه ی بیدارت شدم

                     # بی نهایت


برچسب‌ها: دلنوشته, چه کردی بامن

تاريخ دوشنبه بیست و چهارم مهر ۱۳۹۶سـاعت 23:7 نويسنده kimia♦

بغض...
ما را در سایت بغض دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kimiya96 بازدید : 10 تاريخ : سه شنبه 25 مهر 1396 ساعت: 16:17